سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

امان از این بغض،

امان از این بغض و باز هم امان از این بغض...

یه وقت هایی بی دلیل و با دلیل که میاد هیچ دَری برای فرار از اون پیدا نمیشه کرد. 

تو می مونی و اون و حرف هایی که پشت سر هم ردیف میشه ...

حرفا که ردیف شد، نوبت فکرِ که میاد، شاید هم فکر نیست تصویرهایی که کلی زحمت کشیده بودی تا اونا رو محو کنی ... سیاه و سفید ...

و گیر افتاده بودی بین اون خاکستری هایی که انقدر رنگ خاک به خودش گرفته که حالا حالاها نه پاک میشه و نه محو...

حالا شدی تو و بغض و تصاویر خاکستری خاک گرفته ....

میخوام با خودم رو راست باشم. رو راستِ رو راست...

من این تصاویر خاکستری خاک گرفته رو دوست دارم،

من این بغضی که می کشونه منو به اون تصاویر خاکستری خاک گرفته رو دوست دارم... 

من این دونه های دلم که پشت سر اون بغضی که منو می کشونه به اون تصاویر خاکستری خاک گرفته رو دوست دارم...

من نمی خوام اون تصاویر خاکستری خاک گرفته حالا حالا ها پاک بشه... خیلی وقت ها فکر می کنم همونا منو سر پا نگه داشته...

همه ی اون آدمایی که خوب و بد، یه روزی دوسشون داشتم... یه روزی خیلی دوسشون داشتم...

امان از این بغض...

فرزانِ