سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

مردی از تبار باران و آیینه، مردی که همواره ستودنی است


خبرگزاری ایمنا: جنسش ناب ناب بود. مردی به وسعت هجی کردن تک تک واج های انسانیت در تمام ابعادش. اوج بندگی در حرف حرف عاشقانه هایش با معبود یکتا، عجیب دل را نوازش میکرد. راز آرامش ظاهر، تبسم های کوتاه و طنین صدای آرام، همه و همه از دل مصطفی سرچشمه می گرفت.
یادداشت روز/ رشادت تا شهادت از کالیفرنیا تا دهلاویه!
 
مردی از جنس آبی آسمان که نفس واژه های خاکی، نایی برای گفتن حقیقت وجود شهید
رفتن به آمریکا و ادامه تحصیل هیچ گاه مصطفی را محدود نساخت. اوج فعالیت هایش در انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی به قدری بود که بورس تحصیلی اش از طرف رژیم شاه قطع شد.
دکتر مصطفی چمران نداشتند و نخواهند داشت.
در خیابان 15 خرداد تهران به دنیا آمد، سال 1311. تحصیلات را در در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ ‏التحصیل شد.
همیشه شاگرد اول بود. دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را با بالاترین درجه علمی از دانشگاه کالیفرنیا کسب نمود.
نوجوان بود که پا به مکتب اساتیدی چوت آیت الله طالقانی و استاد شهید مرتضی مطهری گذاشت و داشته هایش را قوت معنوی بخشید.
حکومت مصدق که سقوط کرد، شد یکی از اعضای فعال نهضت مقاومت ملی ایران. مردی که کارهای سخت را آسان می نمود. خستگی برایش در برابر رژیم طاغوت مفهومی نداشت.
و قرار بر هجرت شد و چمران رفت. رفتن به آمریکا و ادامه تحصیل هیچ گاه مصطفی را محدود نساخت. اوج فعالیت هایش در انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی 
مصطفی در کنار امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان قرار گرفت. اسلحه اش شد ایمانش و توکل شد قدرت حرکتش. یک حرکت برای رساندن پیام تشیع به گوش تمامی جباران زمان. یک حرکت برای احقاق حق محرومین و مستضعفین. راه، راهی طولانی برای مصطفی بود. عطش داشت برای این راه. عطشی که غایتش با شهد شهادت سیرابش می نمود.
به قدری بود که بورس تحصیلی اش از طرف رژیم شاه قطع شد.
در زمان جمال عبدالناصر هجرتی دیگر برای شهید چمران رقم خورد و به مصر رفت. در آموزش های چریکی و پارتیزانی، آنچنان مهارت کسب کرد که خیلی زود آموزش چریکی مبارزان ایرانی بر عهده اش گذاشته شد.
عبدالناصر که وفات کرد چمران برای راه اندازی پایگاه چریکی مستقل و آموزش به مبارزان ایرانی رفت لبنان.
و مصطفی در کنار امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان قرار گرفت. اسلحه اش شد ایمانش و توکل شد قدرت حرکتش. یک حرکت برای رساندن پیام تشیع به گوش تمامی جباران زمان. یک حرکت برای احقاق حق محرومین و مستضعفین. راه، راهی طولانی برای مصطفی بود. عطش داشت برای این راه. عطشی که غایتش با شهد شهادت سیرابش می نمود.
زمین بیروت و مرزهای فلسطین اشغالی هرگز از یاد نخواهند برد چهره رشادت های علی گونه مصطفی چمران را.
پیروزی انقلاب اسلامی داستان هجرت 23 ساله مصطفی را پایان بخشید.
داشته های معنوی و علمی و تجربیات مصطفی به قدری زیاد بود که بهترین پایان را برای پاوه به ارمغان آورد. آنجا که امام خمینی(ره) در بخشی از پیام خود فرمود: "به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می کنم اگر با توپها ، تانکها، قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود من همه را مسئول می دانم" و همین پیام راسخ امام کافی بود تا چمران تمام شجاعتش را به کار بندد و پاوه را به شهر نور تبدیل کند.
و راه برایش همچنان ادامه داشت. خاک سوسنگرد همیشه
خاک سوسنگرد همیشه به خود افتخار خواهد کرد چراکه در گذر زمان و بعد از گذشت سال ها همچنان مقاومت و چابکی مصطفی برای همگان به رخ، کشیدنی است.
به خود افتخار خواهد کرد چراکه در گذر زمان و بعد از گذشت سال ها همچنان مقاومت و چابکی مصطفی برای همگان به رخ، کشیدنی است. آنجا که تانک های غول آسای دشمن، شهر را در آغوش گرفت و مصطفی یکه و تنها در برابر آن ها قد علم کرد و ایستاد. شلیک توپ های تانک تمامی نداشت و تسلیم شدن برای مصطفی واژه ای گمنام بود. رشادت تا شهادت، دلش همیشه بی تابِ بودن در رکاب امام حسین بود(ع)  و بی تابی داشت به جاهای خوبی می بُرد چمران را. از دو ناحیه پای چپ آسیب دید اما دست از مبارزه برنداشت.
ارتفاعات الله اکبر، تپه‏ های شحیطیه و دهلاویه همیشه خود را وام دار دلیری دکتر چمران خواهند دانست.
و بالاخره انتظار به مرحله پایان رسید. دهلاویه، 
خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم.
سحر سی و یک خرداد سال 1360.
وقتی خبر دادند ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید، نسیم شهادت شهر را نوازش کرد. چمران آرام بود و در پس چهره ی همیشه آرمش غوغایی بی انتها موج می زد. شب قبل سفارش هایش را انجام داده بود و وصایایش را گفته بود. رفت، رفت به نزدیک ترین نقطه به دشمن، خط مقدم. آتش خمپاره های دشمن از زمین و آسمان می بارید. ترکش خمپاره دشمن، پلی شد برای رسیدن از خاک به افلاک و انالله و انّاالیه راجعون...
و شهید دکتر مصطفی چمران چشم هایش را بست. آرام بود، آرام آرام مثل همیشه و استجابت نجوای چمران با حق؛ "خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی."

/فرزانه فرجی/