راه روزی از بیت المقدس می گذشت و حالا از سوریه...
مقاومت توسط مردم این دیار حماسه ای خلق کرده است از یاد نرفتنی. روزی که پاره ی تن این تن بیش از یک سال و نیم به دست دشمن افتاد، تمام قرارهای این سرزمین بی قرار شد. تمام دل ها، دلواپسی داشت که غایتش می رسید به خرمشهر.
چشم دل و چشم سر همه به سمت این شهر بود. شهری که در یک نبرد نابرابر، در یک نبرد ناعادلانه ایستادن را معنا بخشید. جنس این ایستادن و عیار این مقاومت چنان زنده و جاوید بود که گوئی آیینه ای است که جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه مردم این خاک را به تصویر می کشد.
سوم خرداد روزی است به وسعت یک فتح. فتحی به گستردگی یک شهر و شهری به پهنای بی تابی های دل تک تک مردم این سرزمین. روزی که عاقبت پاره ی تن، به تن بازگشت.
آن زمان که نوای گرم محمود کریمی علویجه از رادیو، لا به لای تمام کوچه پس کوچه های این خاک پیچید که می گفت "شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر! شهر خون، آزاد شد"، می شد بازتاب گسترده ی سرشکستگی صدام و حامیان قدرتمندش را در سراسر جهان دید و به تماشا نشست.
دشمن در توهمات خود به دنبال کشیدن حصارهای دفاعی دور این شهر بود، به فکر ویران کردن خانه های مردم و حتی به خیال خود فکر مقابله با عملیات هوایی را هم کرده بود که شیرمردان این سرزمین، حسرت دستیابی به این رویای پوچ را برای همیشه در دل صدام و حامیانش به یادگار گذاشتند.
حامیان نادان صدام هیچ گاه به فکرشان هم خطور نمی کرد که برتری نظامی رژیم بعثی در برابر قدرت ایمان و ایستادگی مردم خرمشهر به زانو درآید. شاید تنها کاری که می توانستند در برابر این رخداد بزرگ از خود نشان دهند سکوت مرگباری بود که به دنبال آن سکوت هیچ خبری از اعلام پیروزی رزمندگان دیارمان نبود. بهت و حیرتی که آنان را وادار به سکوت اجباری کرد.
و مقامت همچنان ادامه دارد. ایستادن هنوز هم در قامت مردان دیارم به وضوح دیده می شود. هنوز عطر شهادت در میان شهر حس می شود. هنوز حال و هوای دفاع مقدس دارد این سرزمین. شمال، جنوب، شرق و غرب هم ندارد.
مگر می توان ماند و نرفت؟ مگر می شود دید و خود را به ندیدن زد؟ نَه. این با ادبیات غیرت مردمان این خاک همخوانی ندارد. راه روزی از بیت المقدس گذشت و در گذر زمان امروز رسید به سوریه. دیاری که کربلایی می کند غیرتی ها را. دیاری که ارمغانش شهادت است برای آن هایی که گذرگاه بودنِ دنیا برایشان خوب هجی شده است.
ایستادن حالا در کنار حرم حضرت زینب (س) معنا می یابد. الوعده وفا. پیمان بستند و رفتند بر سر پیمان، همان ها که عطر شهادت بی تابشان کرده بود. همان ها که پا در دو کوهه، پاوه، فکه و خرمشهر می گذاشتند حال دلشان بی قرار می شد حالا ایستادن را در بیرون از مرزها تجربه می کنند همان مدافعان حرم.
خیلی هاشان کم سن و سال هستند، عده ای از آن ها تازه بابا شده اند. دل به دریا زدند و رفتند. رفتند تا روزی شرمنده ی حضرت زینب (س) نباشند. رفتند تا اگرچه کربلا نرفته اند از همان جا به کربلا برسند. رفتند تا دست دشمن را از رسیدن به حرم کوتاه کنند. شوخی ندارند با هیچ کس. وقتی نام ناموس شیعه به میان می آید، مانند پروانه ای می شوند و دور حرم می گردند و با نام عباس (ع) خود را سربازهای تحت امر حسین (ع) می دانند. روزی داخل کشور و حالا خارج از مرزهای جغرافیایی. برای مردان مرد این سرزمین دفاع تا همیشه ادامه خواهد داشت.
فرزانه فرجی/ روزنامه اصفهان زیبا