به نام مادر...
بهشت با آمدن فاطمه (س)، زیبا شد و زمین سر به سجده شکر گذاشت
ماه پر از لبخند شده بود. لبخندی که تا انتهای آسمان ستاره ها را میهمان می کرد و طولی نکشید که افق زیباتر از همیشه خود را به نمایش گذاشت. صدای الله اکبر موذن دیوارهای شهر را می لرزاند. انگار همه بی تاب آمدن دخت پیامبر (ص) بودند.
به گزارش خبرنگار حیا، عرش به خود بالید از این خلقت … و تاب زلف شب دیدنی شده بود. میهمان داشت و آراسته بود خود را. زمین مژدگانی می داد به آسمان و از آسمان، باران نور می بارید. بی قراری های شفق دیدنی بود. می خواست دشت رنگ را در دامان تاریک شب بگستراند و فلق عجیب طلوع را فریاد می زد…
ماه پر از لبخند شده بود. لبخندی که تا انتهای آسمان ستاره ها را میهمان می کرد و طولی نکشید که افق زیباتر از همیشه خود را به نمایش گذاشت. صدای الله اکبر موذن دیوارهای شهر را می لرزاند. انگار همه بی تاب آمدن دخت پیامبر (ص) بودند. انگار آن شب هیچ چشمی رنگ خواب را به خود ندید. زمین دست دلش را به آسمان سپرد و ایمان داشت که رحمتی از جنس آسمان، زمین را پر از پاکی خواهد کرد و عاقبت زهرای اطهر (س) میهمان زمین شد.
گویی زمین از نو زنده بودن را آغاز کرد. دل، غبار غم اش را شست با آب دیده. دنیا به یک باره خانه تکانی کرد برای آمدن عزیز دل پیامبر (ص) و شهر پر شد از عطر یاس. عطر بهار با صدای موذن در هم آمیخت. حال پرستو ها خوب شد. چشم های فاطمه زهرا (س) که باز شد، زمین تب کرد از گرمی نگاهش که این تب را عاشقانه هم دوست داشت. این حرارت را به جان می خرید و برای درمانش پی طبیب هم نمی رفت.
مهربانی روی زمین نقش بست گویی از آنجا بود که قاف عشق قد علم کرد. زمین پر از آبرو شد و بهشت برای بارش بارانِ بوسه بر پای مادر روز شماری اش را آغاز نمود. عرش به خود بالید از این خلقت. زمین سراسر، سر بر سجده ی شکر گذاشت روی یاس هایی که عطرش آسمان را نوازش می داد.
فاطمه (س)، دختری از جنس باران که نوای بابا گفتن هایش، به دل پدر جانی دوباره می بخشید.
فاطمه (س)، همسر مردی که خیبر در برابرش زانو زد و فاتح خیبر روزی برایش ذره ذره آب شدن را تجربه کرد.
فاطمه (س)، مادری از تبار رحمت، از دیار عطوفت، مادری که با آمدنش یتیمی برای همیشه با در و دیوار شهر خداحافظی نمود.
و فاطمه (س) همیشه فاطمه است…
فرزانه فرجی/