سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

 

آه مادر از کربلا است،

دل بی تاب می شود و تب دل بالا می رود...

 امروز دل دردانه ی فاطمه (س) از دردهای مادر خون شده است.

 امروز پریشانی دل اهالی خانه، حال دل را پریشان حال می کند.

 امروز صدای جواب سلام علی (ع) با صدای خسته فاطمه (س) دل را خراش می دهد. امروز اشک های چشم حسین (ع) در پس تمام کودکی اش دل پدر را به آتش می کشد و امان از این آتش.

امروز آتش شرمنده خواهد شد و گونه هایش سرخ تر از همیشه خواهد بود و چشم هایش در پس زبانه های دلش از شدت خجالت بی وقفه خواهد بارید و با بارش اش، شعله هایش خاموش خواهد شد.

امروز زینب (س) باید مادر شود و مادری کند و شاید صبر از همین جا بود که در قامت اش جان گرفت و او را رساند به دیار کربلا.

امروز حسن (ع) چشم از مادر بر نمی دارد، دلش را می سپارد به دل مادر و یک گره می زند پای آن تا همیشه بماند با مادر.

امروز دیوارهای مدینه زانوی غم به بغل گرفته و سرش را بر شانه ی دیوار خانه ی پر از بغض علی (ع) و فاطمه (س) تکیه داده است.

امروز نوای آه فاطمه (س) از بی وفایی اهل مدینه بی تاب می کند دل را و تب دل قصد پایین آمدن ندارد از شدت سوز دل مادر.

امروز یاس پیامبر رنگ به چهره ندارد از داغ دل شکسته که درد پهلو گم می شود لا به لای همه ی دردهای دلش، گم می شود میان همه ی نگرانی های مادرانه اش برای جگر گوشه های دلش، برای غربت غریبانه ی علی (ع) و برای همه ی تنهایی هایش.  

امروز مادر با تمام دردهای پهلوی درد دیده اش، دلش می رود به کربلا، به یاد آب، به یاد پریشان حالی دل دختر، به یاد نیزه، به یاد سر و به یاد یا لَیتَنی کُنتُ مَعَک...


و امروز آه مادر از کربلا است...

فرزانه فرجی