کمی دلتنگ صدایت هستیم و کمی بی قرار حرف هایت.کمی دلتنگ شنیدن حرفهای تو از آن روزهای بســــیار ســـخت و کمی بی قــــرار روایت فتح.... دل دریایی ات را به آب می زدی و از میان بارانِ آتش دشمن خودت را می رساندی به رزمنده ها تا حرفهایشان را خط به خط برایمان در قاب دوربینت به تصویر بکشی و دلهای ما را در سرزمین جنوب که انگار آن سالها آسمانش دری از درهای آسمان شده بود، رها کنی... . و ماجرای رفتنت از عشق دم میزد. از همان عشقی که تو را در طوفان بلا به دام میانداخت و انگار این دام برای تو پر از آزادی بود. راستی که پر از آزادی بود وقتی سلاح تو، دوربینت روی دوشت جا میگرفت و در دلت نور ایمان میدرخشید، آن هم در برابر دشمنی که در ظاهر حسابی مجهز بود و در باطن در جهل مطلق دست و پا می زد. هنر در قامت تو زیبا و جانانه رخنه کرده بود وقتی قلمت، حرف هایت را با نظم کنار هم میچید و درنهایت سادگی دل را هوایی می کرد و محال بود کسی با موج حرف هایت لا به لای کلمهها موجسواری را نیمه کاره رها کند که باید به پایان میرساند این راه را... .گفته بودی «عاشقان عاشق بلایند. در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟» و تو مثل غواص عاشق، راز مجنون بودن را خوب می دانستی... .راستی چندمین بار است برای تو مینویسم و زمانی که به نوشتههایم نگاه می کنم، درست از آن لحظه که حرف از تو می شود کلمهها جور دیگری کنار هم به صف می شوند. انگار که دوست دارند ادب را در برابر تو، چون تو در برابر چشم های مخاطبانت صحیح به جا بیاورند و به جرئت می گویم غزل شاعران بعد از تو برای تو حال و هوای حماسی به خود گرفت... .دوست دارم با صدای بلند بگویم صدای رسای تو برای ما خاموش نمی شود هرگز و هرگز و حالا درست در زمان ما برای ماهایی که جنگ را ندیدیم و فقط و فقط از جنگ، صدای آژیر قرمز را شنیدیم و به پناهگاه ها پناه بردیم حرف های تو جانانه تر شنیده می شود. حالا ما با نوای گرم تو و پا به پای تو جنوب را قدم می زنیم و دست دل را به صدایت میسپاریم که برایمـــــان روایت کنی از فکه، شلمـــــــچه، خرمشهر و... .از تو چه پنهان این روزها بغضی گلویمان را میفشارد. بغضی که سبب می شود جای خالی ات را در برابر چشم هایمان و در پشت پرده اشکی که در میان افتادن و نیافتدن استخاره می کند، بیشتر از همیشه حس کنیم. اینجا چون تویی میخواهد که از کلنا عباسک یا زینب (س) برایمان بگوید. اینجا کسی چون تو میخواهـــــد که ســـــنگ تمام بگذارد و از عاشقان زینب(س) برایمان بنویسد. چقدر جای خالیات درد می کند درست در این زمان برای گفتن از غربت شهدای مدافع حرم. از آنها که مادرانشان چشم به راه ماندند، از آنها که طعم شنیدن بابا را با چشم های خاموش حس کردند. از آنها که ... .آقای آوینی! این روزها عجیب دلتنگ تو هستیم و دلتنگ حرف های تو و دلتنگ یک روایت فتح دیگر...
فرزانه فرجی/ روزنامه اصفهان زیبا