آخرِآخر دلتنگی می شود اینجا،جایی در زمان ما،همین نزدیکی، بعد از گذشت سه نسل بی خبری.چه دلتنگی عجیبی است و چه تمام شدن عجیب تری.یک روز رفتی تا رفتن را عاشقانه در آغوش بگیری،یک آغوش پر از حضور خدا.رفتی تا سهم من و هم سن و سال های من شود خواندن از تو و گه گاه نوشتن از تو.رفتی تا سهم من شود آذین بندی شهرم هر بار برای آمدنت.برای آمدنی که سی و چند سال چشم به راهی را تمام کنی که چشم ها به سیاهی می رود وقتی عبور می کند از خاطرات مادرانی که چشم به راهی امانشان را برید. کنترل ضربان دلم سخت می شود،من می مانم و یک دل خراب پر از پس لرزه های آمدنت و من این پس لرزه های دلم را عجیب دوست دارم چراکه من را می رساند به تو در همین حوالی،جایی از شهرم که سنگفرش های خیابان هم بی تاب آمدنت می شوند.من برای رسیدن هنوز کوچکم، کوچک تر از آن که کمی تو را بفهمم که آمدنت بعد از این همه سال چه حرف های ناگفته ای را یکی یکی هجی می کند در گوش جانم. به حساب تقویم دل،طی این سال های بی خبری، روزها هیچ گاه رنگ تکرار به خود نگرفت.انتظار شنبه و یکشنبه و جمعه نمی شناخت.چشم به راهی در برابر گذر سال ها خاکستری نشد.پنجره دل باز بود و دل عاشقانه هایش تمامی نداشت.حرف از مادر است همین کلمه چهار حرفی که دنیای حرف است....مادران چشم به راه،چه آتشی به پا می کند این حرف ها آن زمان که ما، در آغاز کلمه دلتنگی دست و پا می زنیم و دلتنگی برای مادر می شود چشم به راهی و بغض و همین بغض می شد سد و راه گلو را به یک باره می بندد.حرف از پدر است،پدران منتظر... یادش بخیر! بابا رفت های آن روزها و چه باباهایی که ماندند و رفتن پسرهایشان را تا انتهای راه به تماشا نشستند و قدشان خمیده شد در پس این همه انتظار.حرف از خواهر و برادرهایی است که حالا در حالتی بین بهت، شعف و دلواپسی در ترافیک واژه ها، با کلمات بیگانه می شوند وقتی با برادر خلوت می کنند.شهید محمود عبداللهی چه سخت بود دل کندن فکه از تو،شهید صفا حیدرماه چه صفایی داد به دلت عملیات رمضان،شهید مهدی صابری بی شک منطقه امالرصاص حرف ها دارد بعد از گذشت این همه سال برای گفتن از صبری به وسعت سی و پنج سال، شهید محمدعلی کریمی؛ شرهانی شرحه شرحه حرف خواهد داشت حالا حالا ها از فراقت، شهید محمدتقی ملک احمدی راستی عین خوش با دلتنگی هایش بعد از تو چطور کنارخواهد آمد؟!شهید محسن یادگاری می دانم دجله با خروشش غیرتت را تا همیشه فریاد خواهد زد.شهید منوچهر برزگر فرجی تو هم دجله را عجیب بی قرار خود کردی، شهید علیرضا نکونام نامت جاودان تا ابد چراکه منطقه امالرصاص به زانو درآمد در برابر این همه ایستادگی ات در عملیات کربلای 4،شهید رسول محمدی فشارکی جای جای خاک جنوب شکوهش را وام دار مردانی است از جنس ناب تو.شهید مصطفی اورکی شیرانی دجله بعد از تو عجیب به سکوت های شبانه عادت می کند در برابر این همه شکوهی که در پیکر تو نقش بسته است....بزن باران که شهرم باز مهمان دارد.بزن باران تا سیراب شود دیارم از قطره قطره بارانِ عشق... خوش آمدید مردان مرد سرزمینم...
فرزانه فرجی/روزنامه اصفهان زیبا