چه بهانه خوب و دوست داشتنی است روز تولد... شب تولد... عصر تولد و ... بودن آدم هایی که بودنشان قرار می دهد به دل و خیالت را راحت می کند که هنوز دوست داشتن جاری است...
که هنوز می توانی دست دلت را بگیری و برسی به آنجا که می شود دوست داشتن را از نو هجی کرد...
می شود به دل اجازه داد که ضربانش نامنظم شود..
می شود به زمان گفت که کمی راس قرار همیشگی کمی فقط کمی بیشتر در جا بزند...
می شود به هوا گفت که ابری باشد و نم نم بارانی هم ببارد...
می شود در سکوت منتظر کسی ماند که باید باشد...
می شود برای دو نفر چایی ریخت ....
می شود با هم به بخار چایی که بی هیچ قاعده ای رقصان از بالای فنجان گل دار لب طلایی راهش را پیدا می کند نگاه کرد..
می شود در سکوت حرف ها زد و منتظر جواب ماند لا به لای همان سکوت.. که سکوت خیلی وقت ها حرف هایش شنیدنی تر از هر حرفی است..
چقدر دلم برای این سکوت پر از حرف دلتنگ شد...
چقدر دلتنگ گفتن دلتنگی های دل دلتنگم شدم....
چقدر نوشتن برای اویی که که دلت برایش پر زده سخت می کند کار را....
هم سکوت می خواهم و هم حرف ها دارم....
چه سخت شد کار دلم...
میلادت مبارک.... بقیه اش را سکوت می کنم.... سکوتی به قد همه حرف هایی که می ماند همین جا...
فرزانِ...