سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر
دنیای دخترها با، بابا زیبا می‌شود

کاش عکس بابا حرف می زد!

تاریخ انتشار : پنجشنبه 26 شهریور 1394 ساعت 12:02

امان از برگ ریزان دل‌های پاییزی، امان از رگبارهای گاه و بی گاه اش و امان از دلتنگی...!
کاش عکس بابا حرف می زد!
 
زمان نمی شناسد، شب و روز هم ندارد، خیلی وقت ها مثل میهمان ناخوانده است، خبر نداده می آید و دل را هوایی می کند.
چه تلخی غریبی دارد صداهایی که در کودکی در گوشت پیچید، ماند و هیچ گاه رنگ فراموشی به خود نگرفت.
صدای بابا که گفت؛ باید بروم، صدای ریختن آب از کاسه چینی با گل های کوچک سرخ رنگ در امتداد کوچه از دستان مادر، صدای دری که به هم خورد. صدای آرام مادربزرگ که آیه الکرسی می خواند و صدای خداحافظ بابای من. رفتی بابا...
رفتی و سهم من از رفتنت شد، دلواپسی هایی از جنس غربت در پس چشم های مادر، چشم هایی که وقتی نگاهش به من می افتاد عجیب زود بارانی می شد.
رفتی و سهم من از رفتنت شد، دیدن کمر خمیده ی مادربزرگ و عصای چوبی دست پدربزرگ.
رفتی و سهم من از رفتنت شد، تکرار بابا رفت، وقتی همه ی هم سن و سال هایم داشتند یاد می گرفتند بابا آب داد.
رفتی و سهم من از رفتنت شد یک قاب عکس پر از بابا، پر از بابایی که دلم همیشه برای صدایش تنگ می شود.
رفتی و سهم من از رفتنت شد گفتن به همه که بابایم مسافرت است و چه مسافرت طولانی رفتی بابا؟!
رفتی و سهم من از رفتنت شد حسرت نوازش موهایم بادست های مهربان تو وقتی برایم قصه می گفتی.
رفتی و سهم من از رفتنت شد دلتنگی برای یک تاب بازی جانانه، یک تاب بازی که در دنیای بزرگ کودکی ام مرا تا نزدیک ابرها ببرد.
رفتی و سهم من از رفتنت شد صدای زنگ در، دو مرد و یک عکس، لرزش شانه هایشان هم خوب یادم هست.
رفتی و سهم من از رفتنت شد یک خبر؛ "مسافرت بابا تمام شد." بابا شهید شد و من هنوز نمی دانستم شهادت یعنی دیدار ماند به قیامت...
رفتی و سهم من از رفتنت شد شلوغی های کوچه، مرد و زن، پیر و جوان، آمدن همه و همه به استقبالت.
رفتی و سهم من از رفتنت شد دیدن بابا در یک جعبه سه رنگ، بلد بودم آن سه رنگ را ...سبز، سفید و قرمز.
رفتی و سهم من از رفتنت شد یاد گرفتن آدرس خانه جدیدت از بین خیابان هایی که مرا به تو می رساند.
رفتی و سهم من از رفتنت شد انتظاری بی انتها برای شنیدن یک بار دیگر، سلام دختر بابا، سلام بارانم.
رفتی و سهم من از رفتنت شد ساختن بهترین جمله ها با پدر، رشادت، غیرت و ایستادگی.
رفتی و سهم من از رفتنت شد قرار یک وعده همیشگی با تو، برای گفتن همه دلتنگی هایم، گفتن از نبودن هایت، پنج شنبه ها... چقدر حرف دارم بابا...
 
فرزانه فرجی/