سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر
بخواب بابا چه وداع غریبی است...

این روزها کودکان لالایی خوان پدران شده‌اند!

تاریخ انتشار : یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 08:22

عاشورا یک روز بود. یک روز به اندازه‌ی تمام روزهای زندگی. یک روز به گستردگی پهنای مقاومت. یک روز به عظمت واژه‌ی صبر اما پر از حقیقت و معنا. یک روز که گذشت و ماند و ماندنش ادامه دار شد.
این روزها کودکان لالایی خوان پدران شده‌اند!
 
خبرگزاری ایمنا/ فرزانه فرجی؛ مرز در جغرافیای دیار کربلا، رنگ باخت. همه جا انگار کربلا شد.
دیاری که غربت‌اش، غروب‌ها بیداد می‌کند. زمینی که روضه‌خوان هایش هیچ زمان روضه‌ی تکراری نخواندند آخر کربلا همیشه میهمان دارد، یک روز مادر، یک روز پسر و وای بر دل دختر...
کربلا فقط کربلا نیست. معبر دلباختگانی است که راه را برای رسیدن به حق کوتاه کردند. کربلا مقر عاشقانی است که به بهانه‌ی سه ساله دل را به آب زدند و رفتند. کربلا رمزی است که عملیات با نام عباس (ع) در آن جان می‌گرفت و شوری غریب در دل ها به پا می‌کرد.
و عباس (ع) می‌شد دوای درد و سربندها می‌شد یا زینب کبری‌(س). چه می کرد این دو نام کنار هم، یکی می‌شد اسوه‌ی ایستادن و دیگری می‌شد تا آخر ایستادن...!
از عشق به عشق رسیدن و رفتن چه حال خوبی داشت.
و کربلا همچنان کربلا است و رفتن هنوز هم حال خوبی دارد. یک روز با تیر با تیر سه شعبه، نیزه و ... زینب (س) همه را دید، راه تیر سه شعبه به سمت علی اصغر (ع) بود اما قلب زینب (س) را زودتر نشانه رفت.
و دگر بار تیر می‌خواست که عباس (ع) را ... و گویی باز زینب (س) سپر برادر شد.
زینب (س) دید و دید. همه را دید. قد خم کرد اما ایستاد، شکست اما ایستاد و عاقبت کربلا در برابرش زانو زد. چه کردی زینب (س) در آن روز آخر و در آن دم آخر...
راه ادامه دارد. تو هرگز از پا ننشستی، تو هرگز تسلیم شدن در نظرت نبود، نگاهت این بود که تا ابد همچنان ایستاده خواهی ماند.
دیروز با تیر و نیزه و امروز با خمپاره... چه خیال کرده اند خانم جان.
باران خمپاره به سمت حرم می بارد اما خمپاره ها هم می دانند در برابر زینب (س) نایی برای حرکت نخواهند داشت. می دانند پایشان به حرم باز شود فقط اسم عباس(ع) کافی است تا سربندهای یا زینب (س) از نو شوری به پا کند.
می دانند یک نیم نگاه چپ به حرم کافی است تا بانیان را سرجایشان بنشانند.
 می دانند با یک خطا، یک لغزش دوباره کربلا به پا خواهد شد و بغض های خفته بیدار می‌گردد چراکه داغ کربلا هنوز تازه است.
می‌دانند مردان این دیار، راهشان تا خود حرم هموار است. می دانند عشق رفتن هنوز هم از سر نیافتاده است. می‌دانند کوچکترین اشاره، غوغا به پا خواهد کرد. می‌دانند به حرم نزدیک شوند حرمت ها به یک باره شکسته خواهد شد.
مردان غیرتی سرزمینم این روزها حال خوبی ندارند. خواب به چشم‌هایشان نمی آید آخر این روزها راه شهادت از کربلا می گذرد، از خود خود کربلا...
این روزها خبر از شهدای مدافع حرم از جای جای میهنم زیاد شنیده می شود. این روزها کودکان چه زود لالایی خوان بابایشان می شوند. این روزها بخواب بابا چه وداع غریبی می شود...!