سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

مرا به حال خود رها مکن  ... 

فراز هفتم از دعای هفتم... چقدر دوست دارم این فراز را... 

آنچه تو بر من وارد آورده ای، هیچ کس باز نَبَرد و آنچه تو به سوی من روانِ کرده ای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باش، کس نگشاید و دری را که تو گشوده باشی، کس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند... 

رفاقت من با تو تمامی ندارد. گفته بودم آدمِ ماندنم، گفته بودم آدم دیر رفتنم. گفته بودم دیر خسته می شوم اما خدای خوبم این روزها و این ساعت ها زیاد، کم می آورم.

زیاد کم آوردنی که جنسش با قبلی ها خیلی فرق می کند. من لا به لای آدم ها گم می شوم شاید هم گمم می کنند. شاید ...

و من هنوز دارم مرور می کنم آنچه تو بر من وارد آورده ای را ...

 کمکم کن تا بیشتر بفهمم... کمکم کن تا بیشتر بدانم ... کمک کن تا در برابر آنچه تو بر من خواسته ای بیشتر از قبل سر تعظیم فرود آورم...

راستی خدای خوبم می شود آنی و کمتر از آنی رهایم مکنی...