سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر
در دیار شهدای بی پلاک و کفن
خبرگزاری ایمنا: وقتی تابلو "به خرمشهر خوش آمدید" را از جلو دیدگان می گذرانی، بی درنگ صدای چرخ های تانک در گوش‌ات می پیچد. "شهریور 59" ...!
یادداشت روز/ پاره تن، به تن بازگشت!
 

صدای انفجارهای پی در پی. صدای فریادهای مادران بی فرزند و فرزندان بی مادر... 
خودت را به درب هر خانه که می رسانی صدای ضجه از آن به گوش می رسد. همه شهر امدادگر شده است و دشمن بعثی زن و مرد، پیر و جوان نمی شناسد. 
جلوتر که می روی نخل های سر به فلک کشیده نخلستان های خرمشهر نگاهت را به سمت خود می کشاند و آنجا است که ایستادگی مفهوم واقعی خود را به ظهور می رساند، نخل هایی که سوخت اند اما قامت خم نکردند و همواره سایه شان را نثار خرمشهر نمودند. 
و باز پیش‌تر می روی.. نوای کارون آرامت می کند کمی درنگ می کنی و قرائت فاتحه می تواند تنها کاری باشد که به یاد شهدای کارون، آرامترت کند. 
به مرکز شهر که نزدیک می شوی صدای " الله اکبر" موذن که از گلدسته های قلب خرمشهر شنیده می شود، قلبت را تسلی می دهد. فرصت کافی برای تجدید وضو هست تا نماز ظهر و عصر را در میعادگاه عاشقان، جایی که عهد مقاومت مردان غیرتمند خرمشهر بسته شد، بخوانی. مسجد جامع، همان جا که برات آسمانی شدن عده ای زمینی امضا شد. 
به راهت ادامه می دهی، صدای پیرمرد قد خمیده ای تو را به سمت خود می کشاند. خوب که گوش می کنی با زبان فارسی صحبت می کند اما با ته لهجه غالب عربی و می گوید: "عراقی ها روی بیشتر دیوارهای شهر نوشته بودند "جئنا لنبقی" و خودش ادامه می دهد یعنی آمدیم تا بمانیم ... و به لبخند تلخی بسنده می کند. 
کمی فکر می کنی، اگر عراقی ها می دانستند اینجا دیار محمد جهان آرا است شاید هیچ گاه غروب 31 شهریور سال 59 خرمشهر را به آتش نمی گرفتند و اگر می دانستند بهنام محمدی 13 ساله پا به پای جهان آرا به خاطر خاکش می ایستد و مبارزه می کند شاید هیچ گاه جسارت حمله به ذهنشان هم خطور نمی کرد... 
مسیر را ادامه می دهی. رشادت های رزمندگان در عملیات بیت المقدس به مرحله چهارم خود نزدیک می شود... 
ساعت 22:30 اول خرداد 1361، تلاش برای آزاد سازی خرمشهر با رمز "بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)" به نقطه اوج خود می رسد. 
نیروهای عراقی سه بار اقدام به پاتک می کنند اما حسرت شکستن حلقه محاصره را تا ابد با خود به گور می برند. رشادت های بی مانند رزمندگان، نفس دشمن را بریده و حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد. 
حوالی ساعت 2 بعد از ظهر روز سوم خرداد... آرامش همه شهر را در آغوش می گیرد و صدای به یاد ماندنی محمود کریمی، "شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر! شهر خون، آزاد شد" 
و خرمشهر بعد از 19 ماه اسارت طعم شیرین آزادی را می چشد. 
آنجا بود که ایران همانند مادری که مدتی از جگر گوشه اش دور مانده بود خرمشهر را برای همیشه در آغوش می گیرد... 

/فرزانه فرجی/