سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

 

  می دانی رفیق، رفیقمی دیگر، رفیق کسی که رفیق ندارد، رفیق دارم، کم هم ندارم اما هیچ کس چون تو نمی شود برای من.

وقتی منِ مچاله ام را از خود خسته ام می کشم بیرون و دو تا چایی می ریزم به حرمت حضورت و می گویم و می گویم و تو می شنوی و می شنوی، "راستی خسته نمی شوی از این همه شنیدن؟"

اصلا همین کارها را کردی که عاشقت شدم و دیوانه چون تویی رفیقا. هیچ کس منِ مچاله رنگ و رو رفته را مثل تو تحویل نمی گیرد و یک منِ زنده تحویل نمی دهد. آخ من به قربان این همه خوبی تو، من به تصدق همه سمیع بودنت، من به فدای این همه رحیم بودنت ...

وقت هایی که خودم را پرت، پرتگاه زندگی می کنم، هیچ چیز و هیچ کس چون بودن تو، فکر کردن به تو حالم را خوب نمی کند...

تو فقط باش، تو باش و دعا کن من هم باشم...

 مثال عشق پیدایی و پنهانی، ندیدم همچو تو پیدا نهانی...

راستی رفیق جانم، چایی ات سرد نشود...


برای او/1/ فرزانه فرجی