سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

یادداشت روز/ جوانی به سبک شهدا!

زمین و آسمان همیشه به دردانه ی حسین(ع) می‌بالد...

خبرگزاری ایمنا: جوان که باشی و خواسته ات رفتن باشد، نگاه ها بیشتر درگیرت می شود. شاید هیچ حرفی هم بر زبانت جاری نکنی، همین که ساک سفر بر می داری، همه می فهمند قبله دلت، فقط جنوب را نشان می دهد.

بعضی ها باورشان نمی شود، هنوز پشت لبت سبز نشده بود، هنوز صدای بازی های کودکانه ات از لابه لای کوچه های شهر به گوش می رسید، اما امان از زمانی که بند دلت پاره شد و گوشه دلت لرزید. 
رخصت رفتن را از پدر که می گیری، دستان مردانه اش را دورت حلقه می کند و پیشانی ات را بوسه باران و در دل، تو را به خدا می سپارد... 
مادر برایت لباس کنار می گذارد، بیشتر هم لباس گرم و هر کدام را که تا می کند جلوی صورتش می گیرد شاید می خواهد بوی تنت همیشه در جانش باقی بماند، تا نم نم چشم هایش بر روی لباس هایت فرو نیامده به سراغ لباس بعدی می رود و این کار را مدام تکرار می کند. 
مادر است دیگر، نرفته دلش شور می زند، پاره تنش برای رفتنی بی تاب است که برگشت اش با خدا است و خوب می داند راه دلبندش، راه علی اکبر حسین(ع) است. 
و یک طلوع به یاد ماندنی از جنس دلتنگی های نزدیک غروب از آفتاب... 
صبح روز دهم، بیشتر یاران شهید شده اند، قرعه به نام جوانان بنی هاشم می افتد، نوبت آن هاست که پا در میدان نبرد گذارند. 
علی اکبر (ع)، هم رشید است و هم شجاع، به محضر پدر که می رود، اذن میدان، می گیرد و پدر تمام مسیر نگاهش به دنبال پهلوانش است. گویی ماه، نورش را از چهره او گرفته. سوار بر اسب که می شود انگار آسمان ستاره هایش را بدرقه راه او می کند و پدر چشم از قد و بالای پسر بر نمی دارد، حالتی بین شوق رفتن همراه با نگرانی که در عمق چشمانش دو دو می زند. 
عملیات فرا می رسد. همه گردان یک دست یک دست است. اینجا دل ها یکی است و دل که یکی باشد رسیدن را آسان تر می کند. دست ها برای یک دعا بالا می رود و قدم ها برای رسیدن به یک مقصود حرکت می کند. 
علی اکبر (ع)، عجیب شبیه پیامبر بود و در شجاعت، چون فاتح خیبر. صدایش لرزه بر اندام دشمن می انداخت و ضربه های او، هراس غریبی در دلشان ایجاد می کرد. 
ساعاتی بیشتر تا عملیات نمانده، توسل ها رنگ و بوی کربلا به خود می گیرد. عملیات با رمز یا حسین (ع) شروع می شود و اینجا است که می توان فهمید آب از کجا معنا گرفته است. 
هوا گرم است و علی تشنه لب. خسته و بی تاب می شود. به خیمه بر می گردد تا جرعه ای آب بنوشد اما در خیمه ها آب نیست و حسین (ع) هم تشنه است، حتی تشنه تر از علی اکبر (ع). 
بیشتر بچه ها قمقه آب را خالی کرده اند. شدت عملیات بالا می گیرد. رشادت ها، بی مانند است و مردانگی تصویر جاودان تک تک ثانیه های نبرد. 
علی اکبر (ع) به میدان باز می گردد با همان لبان ترک خورده... 
بعدها، فرات همیشه شرمنده آن لبان تشنه باقی ماند. 
حسین بن علی (ع) به پسر وعده سیراب شدن می دهد: 
" پسرم به میدان بازگرد که جدم، رسول الله (ص) سیرابت خواهد کرد." 
بیشتر بچه های گردان به مطلوبشان رسیدند. آن هم با لبان تشنه... 
علی اکبر (ع) چند بار به میدان رفت و عاقبت در حلقه محاصره دشمن قرار گرفت، حسابی مجروحش کردند. آن قدر خون از بدن مبارکش رفت که از اسب بر زمین افتاد و انگار آسمان به یک باره تاریک شد. 
یاد علی اکبر (ع) همواره ورد زبان بچه ها بود. مقاومت با نام او معنا می شد وایستادن در قامتش رنگ می یافت. عملیات با نام یا حسین (ع) و با یاد علی اکبر (ع) پیروز شد. 
زمین و آسمان همیشه به خود خواهد بالید به خاطر دردانه ی حسین (ع). به خاطر بودنش، بودنی که غایت اش، ماندن را زیبا معنا نمود. 

/فرزانه فرجی/ خبرگزاری ایمنا