سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

بخوان به نام دلتنگی

بخوان به نام مجید

بخوان به وسعت روحش

بخوان به وسعت دلتنگی

بخوان به نام مدافعان حرم

بخوان به نام مجید

بخوان به نام حر

بخوان به نام آب

بخوان به نام حر مدافعان حرم، بخوان به نام مجید قربانخانی

و این بار جا ماندم... جا ماندم از بدرقه ات، مَرد.. جا ماندم در خودم، از همان روزی که مادرت ضجه می زد ... مادرت داشت مادری می کرد

جا ماندم در خودم از همان ثانیه ای که لالایی می خواند برایت.... جا ماندم در خودم لا به لای اشک های مادرت... 

سلام داداشی مادر... سلام آقا مجید... 

سلام بر این دلتنگی لعنتی که تمامی ندارد برای من جا مانده از بدرقه ات...

دلتنگی... دلتنگی و ...

و من هیچ نمی دانم از این واژه وقتی از زبان مامان مجید می شنوم... 

و تسلیم می شوم وقتی تنها پسرت، تک پسرت راهی راهی می شود که ایمان دارد شهادت روزی اش است...

حالت خوب داداش مامان...

برای حال خوب ما هم دعا کن....

 

فرزانه فرجی