سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

همیشه می گفت دلت که گرفت به آسمان نگاه کن، شاید کسی که دلت برای دلش، دل دل می کند، دلش هوایی شده و دلش را مثل تو به دل آسمان سپرده...

راست می گفت انگار... طفلکی آسمان.. گناه دارد این همه دلتنگی را تنهایی به دوش بکشد...

چند ساعت پیش دلم دلتنگ شد که نه برای اویی که نیست.. نه. دلم برای آسمان دلتنگ شد... دست دلم را گذاشتم توی دست دل آسمان...

هوای بازی به سر داشتم. بازی با آسمان... برود و بروم ... ببرد و ببرم. او دلم را و من دل دلتنگ بازیگوشم را... طنازی ابرها را دیدم..

چه دلبری می کردند آن بالا ...

من بازیگوش دست دلم را کشیدم لا به لای همه ابرهای سیاه پاره پاره...

حال غریبی بود گم شدن میان ابرهای سیاه بغض آلود ... دلم ریخت ..

کمی آن طرف تر حال دلی انگار خیلی خراب بود...

حال دلی که دلبرش فراموش کرده بود راس ساعت تنهایی، همان ساعت عاشقی که قرارشان دل سپردن به آسمان بود سر قرار بیاید...

من تکه تکه شدن ابرها را دیدم...

من شکستن دل آسمان را دیدم..

لحظه ای که ماه هم نایی برای تابیدن نداشت... انقدر بی حوصله بود که چادر سیاه اش را روی سر می کشید و هرازگاهی از زیر چادر سیاه دزدکی از آن بالا نیم نگاهی می انداخت و دلم را هوایی می کرد...

کاش یکی بود به ماه من می گفت: پیدا کن شبو مثل من، گوشه ای واسه گم شدن...ماه من اگه عاشقی، عاشقا گاهی گم می شن....

فرزانِ