سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

روایتی از سیف الله مسائلی؛ پدر شهید حمید مسایلی

هنوز چشم به راهم؛ چشم به راه آن یک پسرم...

Image result for ?شهید حمید مسائلی غواص?‎

حرف هایش از کنج دلش، جایی از دل که بی قراری برایش پایان نداشت، سرچشمه می گیرد. طنین صدایش را که بگیری، می روی و می رسی به دلواپسی هایی که زمان توان کهنه کردنش را

نداشت و نخواهد داشت... پدر از پسرهایش می گوید. از محسنش، از او که هنوز میل آمدن ندارد و می گوید از شهادتش اطمینان دارم و این اطمینانم از حرف های رفقایش و از دیده های آنها نشات

می گیرد. و حالا یک سالی می شود که ضربان قلبش کمی منظم تر شده است ، از وقتی که خبر رسید حمید دارد می آید...به چشم های پدر که نگاه کنی می شود از خط و خطوط اطراف چشم هایش

به عمق دلواپسی های 29 ساله اش بروی و ببینی که خبر آمدن پسر چه می کند با دل پدر... خلق و خوی اش دوست داشتنی بود و غیرت اش دیدنی، جمعه ها تا صبحانه را می خورد، سلاح به دست

می گرفت و برای نماز جمعه تا بعدازظهر پاسداری می داد ، اینها حرف های پدر است. صدایش را کمی صاف تر کرد و ادامه داد: حمید هفت ،هشت ماه در جبهه کردستان بود و بعد از آن رفت به جبهه جنوب

آن هم با لباس غواصی... حالا کمی با غرور از حمید حرف می زند. از او که غیرت در قامتش چنان نقش بست که برای باز گشت اش، اهالی شهر سنگ تمام گذاشتند.

از آرزوی مادر برای حمید می گوید، دیدن پسر در لباس دامادی... صدای پدر کمی آرام می شود؛ لباسی که حمید هرگز به تن نکرد...

فرزانه فرجی-روزنامه اصفهان زیبا- ویژه نامه بیسیم چی