سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزن باران

نظر

به بهانه اولین سالگرد بازگشت شهدا غواص نصف جهان...

(2) روایتی از زهرا جمشیدی، خواهر شهید علیرضا جمشیدی

امام رضا (ع) جواب چشم به راهی های مادر را داد...

می شــد گفــت هــم بــازی دوران کودکــی اش بود. صدایــش پر از انرژی بود و عشــق در کلمه به کلمه حــرف هایش بازی مــی کرد وقتی اســم علیرضا در کلامــش مــی پیچیــد.

علیرضا ســه ســال از او بزرگ تــر بود و متولد ســال 1346 .مــی گفت خانه پدری مــا از ایــن خانــه هــای قدیمــی بــود. وســطش هم یک حوض بزرگ داشــت.

علیرضا 14 ســال بیشــتر نداشــت کــه پســر بچــه های شــش،هفت ســاله را جمــع می کرد و مــی آورد خانه و لب حوض به آنها وضو گرفتن یاد می داد.

خیلی انقلابی بود و خیلی هم فعال. همیشه هوای پدر و مادر را داشت. آهی در میــان کلماتــش جــا بــاز کــرد وقتی گفت؛ ســال 1365 دانشگاه قبول شد، آن هم رشته مهندسی بــرق دانشــگاه کرمان.

ثبت نام هم کــرد اما نرفت. دو مــاه آمــوزش غواصــی دیــد و راهــی جبهه شــد. در عملیــات کربلای 4 خط شــکن بود. بعــد از این عملیات بود که دیگر خبری از علیرضا نشــد.

به ما گفتند مفقوداالثر شده. دوستانش می گفتند روی آب تیرباران شد و ...!

خواهرانه هایش جان می گیرد. انگار علیرضا همین جاســت، کنــار خواهر. قربــان صدقه اش مــی رود و مــی گوید با همه این حرف ها،همیشــه منتظرش بودیم و مادر بیشتر از همه.

یک رادیو کنار دستش بود و مدام اخبار را پیگیری می کرد. بعد از 29 سال وقتی تماس گرفتند و گفتند نشانه هایی از علیرضا پیدا شــده، قرار شــد برای قطعیت، آزمایش DNA انجــام شــود.

از عاشــقانه هــای مــادر می گویــد، از توسل به امام جواد (ع) در سفر به دیار امام رئوف. مادر تازه از ســفر مشــهد آمده بود کــه دوباره رفت. 40 روز آنجا ماند.

رفته بود که این بار جواب چشم به راهی هایش را بگیرد. دو روز بعد از بازگشت مادر، از بنیاد تماس گرفتند. خودش بود. علیرضای ما. نمی دانستیم چطور به مادر بگوییم. حالتی بین شادی و ناراحتی.

بابا آمدن علیرضا را ندید. یک سال قبل از آمدنش رفت. خانه های قدیمی جایی داشت به نام پستو. آنجا نماز شب می خواند. جواب همین کارهایش را گرفــت. باید می رفت. دنیا برایش کوچک بود...

فرزانه فرجی/روزنامه اصفهان زیبا/ویژه نامه بیسیم چی